پیر به مثابه مربی زندگی

ساخت وبلاگ
یکی از شخصیت های حاضر و بارز در حکمت شعری فارسی، شخصیت «پیر» است. پیر معنا و مفهوم خاصی نزد صوفیان داشته است. بیشتر صوفیان باور داشتند که برای طی کردن مسیر سلوک و احتراز از وسوسه ها و خطاها و سراب ها، باید دست ارادت به یک پیر راهدان داد:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن/ظلمات است، بترس از خطر گمراهی (حافظ)

پیر را بگزین که بی پیر این سفر/هست بس پر فتنه و خوف و خطر

چون گرفتت پیر هین تسلیم شو/همچو موسی زیر حکم حضر رو (مولانا)

می دانیم که نهاد خانقاه و روابط قدرت در آن از جمله رابطه پیران و مریدان، در طول تاریخ دستخوش آفت های فراوانی شد. به همین دلیل، برخی از صوفیان اصولا لزوم داشتن «پیر حاضر» را منکر شدند و گفتند که می توان از «پیر غایب» هم دستگیری یافت. چنان که تعلیمات او و حضور معنوی او می تواند راهبر و چراغ راه و همت دهنده سالک باشد. (صوفیان اویسی از این دست بودند و می گفتند که همانطور که پیامبر غایبانه با اویس قرنی رابطه ای معنوی داشت، مریدان هم می توانند چنین رابطه ای با پیران داشته باشند.) مولانا احتمال دستگیری از پیر غایب را رد نمی کند. خود او باور دارد که غایبانه از علی بن ابیطالب ارشاد یافته است:

از تو بر من یافت، چون داری نهان/می فشانی نور چون مه بی زبان

و می گوید که راه یافتن بدون پیر حاضر اگرچه نادر است، اما ناممکن نیست:

هر که تنها نادرا این ره برید/هم به عون و همت پیران رسید

دست پیر از غایبان کوتاه نیست/دست او جز قبضه الله نیست

و البته توضیح می دهد که با این همه، پیر حاضر از پیر غایب برتر است:

غایبان را چون چنین خلعت دهند/حاضران از غایبان بی شک به اند

برخی نیز، همچون حافظ، راه به انتقاد از نهادهای برساخته صوفیان برده اند. حافظ در اشعار خود مفهوم صوفیانه پیر را ساختارشکنی می کند و می گوید که او هدایت و روشن بینی را نه از پیر صوفیان (شیخ) بلکه از «پیر گلرنگ» و «پیرمغان» به دست آورده است.

مرید پیرمغانم ز من مرنج ای شیخ/چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

مفهوم پیر برای امروز ما چه دلالتی می تواند داشته باشد؟ آیا امروزه می توان از آدم ها خواست که دست ارادت و سرسپردگی به انسانی دیگر بدهند؟ بی شک درخواست و دعوت به رها کردن عقل نقاد و به جای آن، سرسپرده و مرید انسانی دیگر شدن، دعوتی نادرست است و راه به روشنی و صواب نمی برد.

اما می توان گفت که مفهوم «پیر» مفهومی از کارافتاده و منسوخ و به تاریخ پیوسته است؟

چنین نیست! پیر می تواند همان چیزی باشد که امروزه در غرب با نام «مربی زندگی» شناخته می شود.

مربی زندگی چیست؟

مربی زندگی یک شغل نسبتا تازه تاسیس است و به نیازی پاسخ می دهد که تا کنون پاسخ جامع و قانع کننده ای در جهان مدرن نیافته است.

نقش مربی زندگی هدایت فرد در مسیر «تغییرات زندگی» است.

آدمی در پیچ و خم زندگی، گاهی با تغییرات جدی رو به رو می شود یا لازم می شود مانند زمانی که با یک فقدان بزرگ رو به رو می شود، زمانی که برای اولین بار باید به تنهایی زندگی کند، یا زمانی که فکر می کند مسیر زندگی اش درست نبوده و می خواهد تغییری بزرگ در سبک زندگی خود بدهد. یا لازم می شود تصمیم گیری های مهمی انجام دهد مانند ازدواج، تعیین رشته تحصیلی، انتخاب میان شغل های ممکن.

در این شرایط، فرد بیمار نشده است. نه از نظر جسمی و نه از نظر روحی. بنابراین پزشک نمی تواند به او کمک کند. روانپزشک هم نمی تواند کمک چندانی کند زیرا فرد دچار افسردگی یا اضطراب یا توهم یا بیماری ذهنی دیگری نشده است که نیاز به کمک روانپزشک یا روانشناس داشته باشد. همچنین دچار بحران معنوی و عقیدتی نشده است که یک رهبر دینی/معنوی به کمک او بیاید. اما همچنان این فرد نیاز به کمک و دستگیری و هدایت دارد.

در این جا «پیر» در شکل جدید خود یعنی «مربی زندگی» می تواند به این فرد کمک کند.

این مربی می تواند به موقع توصیه ها و حتی تشویق و الهام بخشی لازم را به ذهن و زندگی فرد تزریق کند.

برای فردی که تصمیم گرفته است، سبک زندگی سالمی را در پیش گیرد، تنها اگاهی از روش های زندگی سالم کافی نیست. یک «مربی سلامت» می تواند هم اگاهی، هم انگیزه و تشویق، و هم نظارت مداوم را برای فرد تامین کند تا بتواند از مسیر دشوار تغییر عادت ها عبور کند. مثلا سیگار را کنار بگذارد، هر روز ورزش کند، غذای سالم بخورد و استرس های زندگی اش را کم کند. این کاری نیست که اکثر افراد بتوانند به تنهایی انجام دهند. زود خسته خواهند شد و خواهند برید. اما با حضور یک پیر/دوست/مربی زندگی، این کار آسانتر و ممکن تر خواهد شد.

مربی زندگی باید چند ویژگی داشته باشد:

نخست: عاقل باشد. یعنی آن خردی (و تجربه ای) را که لازم است تا چراغ راه آدمی در مسیر زندگی باشد و پیش پای آدم را روشن کند، در اختیار قرار دهد.به قول مولانا:

هر کسی در طاعتی بگریختند/خویشتن را مخلصی انگیختند

تو برو در سایه عاقل گریز/تا رهی زان دشمن پنهان ستیز

دوم: ذینفع نباشد: چون غرض آمد، هنر (=فضیلت و بی طرفی) پوشیده شد. فردی که ذینفع است. فردی که عاشق او است، با او رقابت یا حسادت دارد، یا سود و زیانش با زندگی دیگری پیوند خورده است، نمی تواند مربی خوبی برای زندگی آن دیگری باشد.

سوم: نیز بین فرد و مربی زندگی اش مانع رودربایستی وجود نداشته باشد. یعنی فرد بتواند به راحتی ذهنیات و افکار و تمایلات و خواسته های خود را با مربی بازگوید و مربی بتواند بی پروا و بی ملاحظه ضعف هایش را به او نشان بدهدو او را راهنمایی کند.

به همین دلیل، معمولا عضوی از اعضای خانواده نمی تواند یک مربی زندگی خوب باشد. زیرا خیلی از اوقات هم ذینفع بودن و هم رودربایستی مانع از ایفای نقش مربی زندگی می شود. فرد با خود می گوید: من یک عمر باید در چشم این آدم نگاه کنم. بهتر است آبروی خودم را با گفتن فلان عمل یا فلان تمایل خودم  نبرم!

و به همین دلیل امروزه حرفه ای با عنوان مربی زندگی (Life Coach) شکل گرفته است که این خدمت را به جامعه ارایه می دهد.

در غرب، مربیان زندگی اغلب فیلسوف اند. این تعجبی ندارد. زیرا خرد جمعی و تجربه زیسته تاریخی غربیان در قالب فلسفه شکل گرفته و تدوین شده و منتقل شده است.

فلسفه به عنوان حاصل تعقل و تفکر بشری، بسیار ارزشمند است و می تواند چراغ راه و دستمایه مربی زندگی باشد.

اما برای انسان ایرانی، این تجربه زیسته تایخی و خرد جمعی یک منبع دیگر هم دارد: حکمت شعری فارسی.

در واقع، ما همیشه وقتی «فال حافظ» می گیریم، دست به دامان حکمت شعری فارسی می شویم  و از برجسته ترین چهره آن، یعنی حافظ، می خواهیم که مربی زندگی ما شود.

می توان پیشنهاد کرد که افرادی که به این سرچشمه حکمت دسترسی دارند، ای حرفه یعنی «مربی زندگی» را برای فارسی زبانان ایجاد کنند. تا بتوان از سرچشمه های حکمت شعری فارسی، خرد پالوده و منقح را در کنار فلسفه و تجربه بشری و در کنار دانش روان شناسی امروزین در خدمت فارسی زبانانی قرار داد که در مقاطع مختلف زندگی خود، نیاز به مربی زندگی پیدا می کنند و با خود این شعر حافظ زمزمه می کنند که:

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من/پیاده می روم و همرهان سوارانند


برچسب‌ها: مربی زندگی, پیر, حافظ شیرازی درباره خرسندی...
ما را در سایت درباره خرسندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kiarasharamesh بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1396 ساعت: 7:36