آشنای حافظ ناشنیده پند: نگاهی به روایت ایرج پزشکزاد از حافظ شیرازی

ساخت وبلاگ

این که نویسنده‌ی برجسته‌ترین و پرفروش‌ترین رمان ایرانی، دوران پیری و بازنشستگی را با اتکا به کمک‌های دولتی یک کشور خارجی به سر کند، خود پرده ای از یک طنز تلخ است . طنزی سیاه و دیرپا که بر سرگذشت فرهنگ ایرانی، فرهنگ‌سازان ایرانی، حافظ'>حافظ، و ا. پ. آشنا، یا همان ایرج پزشکزاد سایه انداخته است.

این سرنوشت، همانا زندگی و خلاقیت در زیر سلطه و سایه‌ی حکومت و فرهنگ استبدادی و شریعت‌خو است. چنان که فرهنگ و هنر خود تبدیل به جرم می‌شود و شاعر به خود نهیب می‌زند که: «تو اهل دانش و فضلی، همین گناهت بس! »(حافظ)

یکی از آثار ایرج پزشکزاد، حافظ ناشنیده پند است. این کتاب داستانی، روایتی خیالی از زندگی حافظ جوان را بازگو می‌کند که رندی آزاده است، و در عین حال عاشق زنی ادیب و شاعر و بسیار محتشم (جهان ملک خاتون) و همصحبت پیری رند و طنزپرداز (عبیدزاکانی) است. ترکیبی که برای جذاب و خیال‌انگیز بودن، خود چیزی کم ندارد، چه برسد که با قلم آشنا نیز پرداخته شده باشد.

تاریخ در این باره چه می‌گوید؟

از مستندات تاریخی، می‌دانیم که حافظ با جهان ملک خاتون مراوده‌ی شاعرانه داشته است. این که این مراوده راهی به مصاحبت یا بیش از آن هم داشته است یا نه؟ پرسشی‌است که پاسخ‌اش در غبار تاریخ گم شده است.

نیز می‌دانیم که در دوران جوانی حافظ، عبید زاکانی نیز که در آن زمان مردی جاافتاده و سردوگرم روزگار چشیده بوده، در شیراز زندگی می‌کرده است. آیا این دو با هم صحبت و همنشینی داشته‌اند؟ پاسخ این  پرسش هم از گمشدگان تاریخ است. اما هیچ بعید نیست. در شهری کوچک، دو انسان ادیب زندگی می‌کنند که هر دو سرشار از نقد و طنز اند. بعید است که هم را پیدا نکرده و در نهان جامی هم به دست نگرفته باشند.

اما تصویری که پزشکزاد از حافظ به دست می‌دهد چقدر با واقعیت حافظ سازگار است؟

آیا حافظ عارفی وارسته یا پبری خردمند بوده است چنان که در فرهنگ رسمی به تصویر کشیده می‌شود؟

یا جوانی شوخ و بذله گو و عاشق پیشه و نکته سنج و البته ناشنیده پند، چنان که در داستان پزشکزاد است؟

از احوال شخصی حافظ البته بسیار کم نقل و روایت شده است. آن‌چه که می‌دانیم از طریق آثار او یعنی همین دیوان اشعار اوست.

اما این دیوان اشعار از صاحب خود به ما چه می‌گویند؟

حافظ را در آینه‌ی اشعارش اگر نگاه کنی، می‌بینی که در دو چیز از دیگران، یعنی از پیشینیان و همعصران خود، متمایز و مجزا است:

نخست در زیبایی و سبک هنری ویژه‌ای که دارد. حافظ میناگری اعجازگر است که هنرش حاصل تراش دادن و کنار هم گذاشتن مفاهیم و واژه‌ها و نکته‌ها است.

دو دیگر اما مفهوم رندی است که نزد حافظ معنا و جایگاهی یگانه دارد.

برای شرح این نکته در ابتدا باید پرسید که کدامیک از  نکته‌ها و مفاهیم و واژه‌های به کار رفته در اشعار حافظ، ویژه‌ی خود اوست و از دیگران وام نگرفته است؟

اغلب آن مفاهیم نغز وام گرفته از فرهنگ آن روزگارند. رد پای آن‌ها را می‌توان در شعر صوفیانه و نیز شعر غیرصوفیانه و آزاداندیشانه‌ی پیش از حافظ پیدا کرد.

برای مثال، شاید هیچ مفهومی برجسته‌تر از عشق در شعر حافظ نباشد. اما مفهوم عشق قبل از او در مفهوم حماسی-عرفانی خود نزد مولانا و در مفهوم شاعرانه-عاشقانه‌ی خود نزد سعدی پرورده شده و به اوج رسیده بود. حافظ چیزی به آن نیفزود جز آن که از آن به هنرمندانه ترین شکل در اشعار خود بهره جست.

مستی هم چنین است. انواع مستی انگوری و عارفانه و شاعرانه در اشعار شاعران پیش از حافظ مفهوم سازی و تصویرسازی شده‌اند. از خیام بگیر تا مولوی. حافظ چیزی به مفهوم مستی در فرهنگ فارسی زبان نیفروده است.

آن‌چه که تا حد زیادی ویژٰه‌ی حافظ است، مفهوم رندی است. مفهوم رندی پیش از حافظ همواره یک ناسزا و صفتی زشت قلمداد می‌شده است. شاید تنها استثنای آن دو بار استفاده از واژه‌ی رند به مهفوم مثبت آن نزد خیام بوده باشد.

اما این حافظ بود که مهفوم رند را چنان پرورد و توسعه داد که تبدیل به اصلی‌ترین مفهوم شعر و اندیشه و اخلاق حافظی شد.

اما رند به چه معناست.

درک معنی رند مفهوم نمی‌شود بدون آن که به این نکته توجه کنیم که در شعر حافظی، طنز موج می‌زند. کمتر غزلی از حافظ پیدا می‌شود که خالی از طنز باشد. این نکته حافظ واقعی را بسیار شبیه به حافظ ناشنیده پند پزشکزاد می‌کند (و بسیار دور از تصوایر معوج و کاریکاتور گونه ای که مثلا در آثار مطهری از حافظ ترسیم شده است.)

وارونه کردن معنای رایج رند و خود را رند خواندن هم یکی از جلوه‌های طنز حافظ است.

رند حافظی یعنی آزاده. یعنی فردی که به تمامی اتوریته‌ها نگاهی توام با تقد و طنز دارد و سر به هیچ کدام فرود نمی‌آورد و به پوچی و بیمایگی همگی آن‌ها باور دارد.

چه اتوریته‌های عینی مانند شاه و صوفی و فقیه و شیخ و شحنه و محتسب.

و چه اتوریته‌های ذهنی یعنی تمامی آموزه‌های دیندارانه و صوفیانه و شریعت‌مدارانه که آن زمان سکه‌ی رایج بودند. هنوز هم هستند.

حافظ به طور اثباتی هیچ فلسفه یا نظریه‌ای را ترویج نمی‌کند. اصولا باور دارد که «حدیث از مطرب و می‌گو و راز دهر کمتر جو» و تنها به کامجویی و آزار ندادن دیگران توصیه می‌کند «که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.»

اما وقتی به سراغ اندیشه‌ها و اندیشمندان رایج زمانه‌ی خود می‌رود سخنش این است:

من این‌ها را به خوبی می‌شناسم. با بزرگترینشان همصحبت و هم‌بحث و هم‌حجره بوده‌ام. سخنانشان را شنیده ام و کتاب‌هایشان را خوانده ام و سر هر ورق آن را جسته‌ام.  مفاهیمشان را از خودشان بهتر بیان می‌کنم. اما آخر کار به این نتیجه رسیده ام که این اندیشه‌ها با محک عقل سخت سست بنیاد و کم اعتبارند و باورشان «نظر پاک خطاپوش» جناب شیخ را لازم دارد. وگرنه من این صحرا را پیموده ام و همه‌ی ادعاها را افسانه و پوچ یافته ام. «کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را» و در این صحرا «نه بهرام است و نه گورش».

صاحبان و مروجان این اندیشه‌ها هم به دو دسته‌اند:

یا تزویر می‌کنند و خود می‌دانند که تزویر می‌کنند و البته بار خود را می‌بندند و خودفروشانه «ناز و کرشمه بر سر منبر» می‌کنند و با ریاکاری و حلال کردن خون خلق و نهان کردن صد بت در هر آستین بساط خود را پهن و حفظ می‌کنند.

یا صادق‌اند و نزد خود خیال می‌کنند که راه به جایی برده‌اند. اما از نگاه نقاد و هوشمند رند شیراز، ایشان هم راه به جایی نبرده‌اند. حافظ «در هیچ کس نشانی زان دلستان» ادعایی نمی‌بیند و به این نتیجه می‌رسد که رسدن به حقیقت نشانی دارد که او این نشان را در «مشایخ شهر» نمی‌بیند.

این نگاه نقادانه‌ی توام با طنز (که اگر طنز نباشد این همه تلخی که در زمینه و زمانه می‌بیند، او را به جنون می‌کشاند) در دیوان حافظ موج می‌زند.

سرچشمه‌ی بسیاری از بدفهمی‌ها از حافظ ندیدن همین طنز عمیق و رندانه و گزنده‌ای است که در تار و پور شعر او، حتی وقتی که ظاهری عبوس و جدی به خود می‌گیرد، تنیده است.

به همین خاطر، تصویری که زنده یاد پزشکزاد از حافظ به دست می‌دهد یکی از نزدیک‌ترین تصویرها به جانمایه‌ی دیوان اشعار اوست.

کیارش آرامش

۲۳ دی ماه ۱۴۰۰


برچسب‌ها: ایرج پزشکزاد, حافظ شیرازی, حافظ ناشنیده پند

درباره خرسندی...
ما را در سایت درباره خرسندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kiarasharamesh بازدید : 118 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 10:52