چهار انجمن علمی روانپزشکی و روانشناسی داخل کشور نامهای به رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی نوشتهاند و نکتههای درست و مهمی را یادآور شدهاند، از جمله این که:
قاضیها حق ندارند که تشخیص پزشکی یا روانپزشکی بگذارند.
اصولا تشخیص روانپزشکیای به عنوان «شخصیت ضدخانواده» وجود ندارد.
استفاده از تشخیص روانپزشکی به عنوان انگ و با هدف تحقیر متهم، به شدت نادرست است.
استفاده از خدمات روانپزشکی به عنوان مجازات نیز اقدامی بسیار غیراخلاقی است.
نوشتن این نامه اقدامی به جا و تحسین برانگیز است. در مقابل رذالت قاضیهایی که قصد دارند زنان شجاع کشورمان را با این حکمها تحقیر کنند و برای به بند کشیدن جامعه و برای (به خیال احمقانه خود) تحقیر مخالفان، از تشخیصها و خدمات روانپزشکی و روانشناسی سوءاستفاده کنند، لازم بود که صدایی از انجمنهای علمی درآید.
در این میان دو گروه مدنی علمی بیشتر از همه وظیفهی اخلاقی داشتند که واکنش نشان دهند: سلامت روان و اخلاق پزشکی.
نامهی انجمنهای علمی سلامت روان با لحنی نوشته شده است که برای نویسندگان آن داغ و درفش و بگیر و ببند را از پی نداشته باشد. این البته قابل درک است. تا همین جا هم در حالی که موج اخراج پزشکان همچنان ادامه دارد، نوشتن چنین نامهای مایهای گران از فضیلت و شجاعت را میطلبد و نشان میدهد.
انتقادی که میشود که این نامه کرد، مخاطب قرار دادن رئیس دستگاه قضای جهموری اسلامی است. فردی با سابقه و لاحقهای سیاه از بیدادگری که قاضی اعدامهای بیشمار بوده و استدلالش در بحث، «گاز گرفتن» است (یادتان که هست، در یک مجادله، ایشان پرید و عیسی سحرخیز را گاز گرفت.) و تنها کاری که خوب و بی نقص انجام داده است، زدن سوت بلبلی لاتی در کنفرانس خبری بوده است (فیلمش موجود است و همه دیدهاند.)
میشد نامه را به جای خطاب قرار دادن این فرد با واژههای محترمانه (که بیش از شایستگی اوست)، خطاب به جامعهی پزشکی یا مردم نوشت. در این صورت هم البته مانند صورت قبلی، هیچ تاثیری در ذهن بیمار سران قوه نمیداشت و فقط گواهیای بود برای ثبت در تاریخ تا آیندگان با خواندن آن بخشی از «نفرت و نفرین این دوران عسرت» را دریابند.
اما جامعهی علمی اخلاق پزشکی همچنان به سکوت مردهوارخود ادامه داد که تعجبی ندارد.
البته برخی از مردان و زنان شجاع و آزاده در این جامعه حضور دارند که خود من شاهد پاکدستی و فضیلتمندی ایشان بودهام و هستم. افرادی که دینداری خود را از فساد و امتیاز طلبی پاکیزه نگاه داشتهاند و هزینههای سنگینی دادهاند و افرادی که شجاعانه کار و زندگی خود را به خطر انداخته و به طور فردی از جنبش زن زندگی آزادی حمایت کردهاند.
اما بدنهی این رشته در ایران شاهد حضور نه چندان کم تعداد افرادی است که هیچ نسبتی با اخلاق ندارند. مانند آن مدیر مرکز دانشگاهی که زمانی، در دولت روحانی «معاون حقوق بشر!!!!» آقای پورمحمدی (یکی از اعضای کمیته مرگ سال ۶۷) شده بود (که البته این تنها انتصاب اجرایی این فرد بود که میشد نامش را انتصاب شایسته گذاشت) و آن عضو هیات علمی که در کنفرانس کشوری سخنرانی کرد با این مضمون که اگر بیماری به پزشک مراجعه کند و علیه آن بیمار فتوای قتل به علت ارتداد وجود داشته باشد، وظیفهی اخلاقی پزشک کشتن آن بیمار است.
با حضور چنین افرادی چه انتظاری میتوان از این رشتهی رنجور و آفت زده داشت؟ (ای بزرگواری که همیشه من را انذار میدهی که «وارد مصادیق نشو!» و مید انم که این متن را میخوانی. آخر بدون ذکر مثال چطور میشود عمق فاجعه را نشان داد؟)
جامعهی اخلاق. پزشکی کشور در وضعیت فعلی خود یادآور همان مثل مشهور است که «هر چه بگندد نمکش میزنند/ وای به روزی که بگندد نمک!»
عین همین را دربارهی قوهی قضائیه میتوان گفت:
قوهی قضائیه کشور مست قدرت است. چنان سیاه مست که نه سخن اخلاق را میشنود و نه فریاد علم را. اما این صداها و سکوتها همگی گواهیهاییاند بر این روزگار تلختر از زهر.
گواهیهایی که در تاریخ میمانند تا آیندگان بدانند که زیستن در اعماق سیاه استبداد چگونه بوده است.
دکتر کیارش آرامش
برچسبها:
حجاب اجباری,
زن زندگی آزادی,
سلامت روان,
اخلاق پزشکی درباره خرسندی...
ما را در سایت درباره خرسندی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kiarasharamesh بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 14:37