توراندخت

ساخت وبلاگ

قرار است امشب برویم به تماشای اپرای Turandot اثر Giacomo Puccini که اپرای پیتزبرگ در سالن Benedum این شهر اجرا می کند. این برای ما شیرینی قبولی میترا در رزیدنتی روانپزشکی است. در همین شهر. این یعنی ما حداقل چهار سال دیگر در همین شهر خواهیم ماند.

 نام این اپرا در واقع فرنگی شده توراندخت فارسی است. داستان این اپرا ریشه در داستان های هزار و یک شب دارد (در آن جا نام دختر، فرخناز است). البته هم نظامی گنجوی (داستان بانوی حصاری در هفت پیکر) و هم مولانا (داستان دژ هوش ربا در دفتر ششم مثنوی) از آن داستان الهام گرفته اند. مولوی این داستان را در پایان مثنوی شروع کرد و قبل از آن که به پایان برساند دم فرو بست و برای همیشه خاموش شد.

ماجرای توراندخت در ستایش دانایی و عشق است.

ماجرای شاهزاده خانمی چینی (در روایت مولانا و پوچینی) یا روسی (در روایت نظامی) که خواستگاران فراوانی دارد. اما شرط می گذارد که تنها خواستگاری به افتخار همسری او نایل خواهد شد که سه معما را پاسخ دهد. یعنی آن که نه روز و زور و شهرت، بلکه دانایی داشته باشد. و البته آنانی که به خواستگاری بیایند و در پاسخ درمانند، به قتل خواهند رسید.

چندی نمی گذرد که استخوان خواستگاران ناکام بر درگاه شاهزاده خانم انباشته می شود.

سرانجام شاهزاده ای ایرانی به خواستگاری می رود و معماها را پاسخ می دهد. طی ماجراهایی که شرحش از حوصله این پست کوتاه خارج است، شاهزاده خانم مترصد آن می شود که نام شاهزاده را دریابد.

و سرانجام در آخرین پرده اپرا در می یابد که نام شاهزاده دانایی که به طلسم تنهایی او پایان می دهد، همانا عشق است. به قول مولانا:

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت/آمدم! جامه مدر! نعره مزن! هیچ مگو!

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم/گفت آن چیز دگر نیست دگر، هیچ مگو!

گفتم این جان پدری کن نه که این وصف خداست/گفت این هست، ولی جان پدر هیچ مگو


برچسب‌ها: توراندخت, پوچینی, مولوی, نظامی, هزار و یک شب درباره خرسندی...
ما را در سایت درباره خرسندی دنبال می کنید

برچسب : توراندخت, نویسنده : kiarasharamesh بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1396 ساعت: 7:36