درباره خرسندی

ساخت وبلاگ

یکی از پایه‌های خرد شعری فارسی، خرسندی است. نه به معنای خوشحالی. بلکه به معنای قناعت و پذیرش. یعنی پذیرفتن واقعیت‌های صلب زندگی، با آرامشی که ریشه در حکمت دارد. همان که حافظ درباره‌اش گفت:

 

در این بازار اگر سودی‌ست با درویش خرسند است

خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

 

خرسندی الزاما به معنای بی عملی نیست. به معنای کنار گذاشتن کار و کوشش و تلاش و سرسختی هم نیست. فقط به این معناست که فرد باور کند و به آرامش حاصل از این باور برسد که کار و تلاش و کوشش ما تنها نیروی موثر در عالم نیست. بلکه آن‌قدر نیروهای فراوان و قوی دیگر وجود دارند که چه بسا که ما تمام کار و کوشش و تلاشمان را بکنیم اما نتیجه دلخواهمان را نگیریم و به اصلاح سرمان به سنگ واقعیت بخورد. بله. جهان است و جهان چنین است و از آن چاره ای نیست.

به قول رودکی:

 

هموارد خواهی کرد گیتی را؟

گیتی‌ست که پذیرد همواری؟

 

یا به قول فردوسی:

 

تو گیتی چه سازی که خود ساخته‌ست

چهانبان از این کار پرداخته‌ست

 

یعنی خیال نکن که می‌توانی جهان را تغییر دهی و دنیایی نو بسازی و اگر همت کنی عالم و آدم با تو یار و همراه و موافق خواهد بود. البته ممکن است که چنین بشود. اما نیز ممکن است که چنین نشود و برای چنین حالتی آماده باش.

 

می‌گویند زمانی هندیان بازی شطرنج را به دربار انوشیروان آوردند و ادعا کردند که ؛این بازی به زندگی ماننده است. یعنی نقشه می‌کشی و برنامه می‌ریزی و پیش می ٰروی و اگر درست فکر و پیش بینی کرده باشی، بخت و برد با توست.

 

بزرگمهر حکیم آن شب نخوابید و تا فردا بازی تخته نرد را اختراع کرد و به دربار آورد و به انوشیروان و میهمانان هندی‌اش گفت: «نه! بازی زندگی به این ماننده است. این مهره‌های سیاه و سفید به شب و روز ماننده اند و ۲۴ خانه همانا ۲۴ ساعت روز است. و موفقیت و پیشرفت تو تا نیمی به بازی و فکر و نقشه و حیله‌ات و تا نیمی به تاسی بستگی دارد که می‌اوردی. اگر بهترین بازیکن باشی، همچنان ممکن است که تاس بد بیاوری و به سختی و تلخی ببازی. همانطور که ممکن است که بازیکن چندان قابلی هم نباشی اما توالی تاس‌های خوب تو را برنده و کامروا کند.»

 

مولوی در جایی از مثنوی می‌گوید که نوح پیامبر از پس نهصدسال دعوت، همچنان در هدایت قوم خود ناتوان و ناکامیاب بود:

 

نوح نهصد سال دعوت می‌نمود

دم به دم انکار قومش می‌فزود

 

تا این که از سر احساس استیصال رو به خدا کرد و از بخت و روزگار شکایت کرد که آخر چرا نهصدسال دعوت جواب نمی‌دهد و این مردم به راه نمی‌ایند؟!

 

پاسخ خداوند از زیان مولانا شنیدنی است: تو توقع نداشته باش که جهان به کام تو شود. توقع نداشته باش که سرکه های و ترشی ها و تلخی‌های عالم را رفع کنی. تو کارت شکر ریختن است. پس شکر و شیرینی بریز. اما عالم یکسره شیرینی نخواهد شد. سرکه‌ها هم کار خود را خواهند کرد و عالم همیشه سرکنگبین است و اراده و مشیت من هم همین است که عالم نه سرکه باشد و نه قند و شکر. بلکه من عالم را سرکنگبین ساخته و خواسته‌ام!

 

چون که سرکه سرکگی افزون کند

پس شکر را واجب افزونی بود

قهر سرکه لطف همچون انگبین

کاین دو باشد رکن هر اسکنگبین

 

دنیا را این‌گونه دیدن و از ماهیت سرکنگبینی آن آگاه بودن، به ذهن کمک می‌کنم که از کژی‌ها و کاستی ‌ها ناامید نشود. تلاش خود را به خرج دهد و در انتهای روز، در سایه‌ساز خرسندی به عالم نگاه کند و به خوب و بد آن لبخند بزند. لبخندی از سر آگاهی و از سر خرسندی.


برچسب‌ها: خرسندی, حافظ, مولانا, سرکنگبین درباره خرسندی...
ما را در سایت درباره خرسندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kiarasharamesh بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1396 ساعت: 7:36