احمد شاملو در مقدمهاش بر دیوان حافظ به نکتهای اشاره میکند که خیلی در فهم حافظ مهم و کمک کننده است.در این نوشتهی کوتاه، ابتدا آن نکته را میگویم و بعد به این پرسش پاسخ میدهم که چرا حافظ شناسی شاملو تا این اندازه با نفی و انکار حافظ شناسان دیگر روبهرو شد؟ابتدا آن نکته: در درک حافظ باید به زمینه و زمانهی او توجه کرد. این البته حرف تازهای نیست. اما حرف مهم شاملو این است: در جامعههای بسته، تا وقتی که یک متفکر بر طبق پسند زمانه و زمینهی خود سخن میگوید، نمیتوان چندان او را جدی گرفت. سخن واقعی و «حرف حساب» او از وقتی شروع میشود که خطر و زیان را به جان میخرد و بر خلاف رسم زمانه سخن ساز میکند.بگذارید مثالی بزنم: فرض کنید که طلبهای دانش آموختهی یکی از حوزههای علمیهی امروز ایران، سخنرانیای بکند و در آن به نقل حدیث و شرح حرام و حلال و ثواب و عقاب و توحید و معاد بپردازد. تا اینجا همه چیز عادی و بر طبق انتظار است. او هم مانند هزاران پروردهی حوزهها، مطالبی را باز میگوید که آموخته است، از او انتظار میرود، و برایش نان و آب و جایگاه شغلی به ارمغان میآورند. هزاران طلبه و روحانی، حتی اگر در سویدای دل خود به تردید افتاده باشند، حتی اگر در اعماق جان خود خیلی از این حرفها را قبول نداشته باشند، باز هم همانها را با آب و تاب بازگو میکنند. زیرا معاششان از این راه میگذرد و خلاف آن سرشار از خوف و خطر و زیان است. (البته این نافی آن نیست که خیلیهایشان هم از سر اعتقاد این سخنان را میگویند.)حالا اگر طلبه ای در ضمن سخنرانی هزار جملهای خود، دو جمله هم بگوید که در آن با طنز معاد را انکار کند، یا بگوید که مبانی نظری توحید تناقض آمیزاند، یا بگوید که می و مطرب اگرچه حراماند اما م, ...ادامه مطلب